من یک " کمد خاطرات " دارم. این کمد پر است از چیزهایی که مرا یاد کسی می اندازد یا خاطره و اتفاقی را در ذهنم زنده می کند. دیروز که داشتم به این کمد با دقت نگاه می کردم، چشمم افتاد به دفتر برنامه ریزی ِ دوران راهنمایی ام. من دختر خرخوانی بودم که روزی سیزده ساعت درس می خواندم. باورم نمی شد و دیروز قاه قاه به خودم خندیدم. من چقدر عوض شدم. روزهایی هم بود که درس اولویت زندگی ِ من بود و حالا شده است آخرین اولویت زندگی ام. حالا به جای سیزده ساعت درس خواندن، سیزده ساعت در فضاهای مجازی می چرخم و می چرخم و حرف های چرت و پرت می زنم به بهانه ی اینکه سوژه پیدا کنم.
- ۹۴/۰۹/۲۷