همیشه دلم می خواسته در این دنیا یک چیزی باشد که همه با دیدنش یاد ِ من بیفتند. مثلا با دیدن گل نرگس بگویند: " ئه، گل نرگس! نعیمه عاشق گل نرگسه! " قبل از اینکه اینستاگرام باشد گمان می کردم هیچ چیزی در این دنیا وجود ندارد که من را یاد کسی بیندازد. نه رنگی نه گلی و نه خاطره ای! اما از وقتی اینستاگرام نصب کرده ام، گهگاه آدم هایی پیدا می شوند که اسم من را زیر عکسی تگ می کنند و ذره ذره امید و انگیزه و شادی به وجود من تزریق می کنند. هر جا نشانه ای از کتاب باشد، یک نفر یاد من می افتد! دیروز یکی از دوستان ِ خیلی خیلی دورم، زیر عکس فراخوان یک انتشاراتی اسم من را تگ کرده بود؛ نمی توانستید میزان خوشحالی و ذوق من را اندازه بگیرید. همه ی این ها یعنی من کم کم دارم به چیزی که می خواهم می رسم.
- ۹۴/۱۰/۱۶