ترنم شیدایی

پنجره تاریکی ...

ترنم شیدایی ...

رهایی از تنهایی ...

اینستاگرامم : n.naeime

n.naeime@outlook.com

جمعه و شنبه مثل هفته های قبل باید فیزیولوژی می خواندم. باید مو به مو حفظ می کردم حتی اگر جملاتش را درک نمی کردم. اما به جای درس خواندن و غر زدن، تصمیم گرفتم کاری را انجام بدهم که دوست دارم. کاری که با انجام دادنش حس نکنم وقتم را، عمرم را و بهترین روزهای زندگی ام را از دست دادم. به جای فیزیولوژی کتاب خواندم و دفتر سوژه هایم را خواندم و نوشتم. امروز صبح هم تو دلم هی به خودم فحش ندادم که چرا نخواندم؟ چرا نخواندم؟! با آرامش و نهایت لذت و بدون غر زدن به کلاس رفتم. همه سرهایشان را داخل کتاب برده بودند و مرور می کردند. پرسیدند:" خوندی؟! " گفتم: " نه! " چشم هایشان گرد شد که یعنی حالا اگه استاد ازت بپرسه چیکار میکنی؟! من هم تو دلم خندیدم و راضی بودم که جمعه و شنبه کارهای مورد علاقه ام را انجام داده ام. یک نمره منفی، ارزش حرص و جوش دارد؟! معلوم است که ندارد. استاد وارد کلاس شد و درس جدید را شروع کرد و لبخند من پت و پهن تر از قبل تر شد. خوش حال تر شدم از تصمیمی که گرفته بودم!

  • ۹۴/۰۸/۱۰
  • نعیمه :)