مطلب جدیدم در ما نگاه: کی به تو گواهینامه داده؟!
مطلب جدیدم در ما نگاه: کی به تو گواهینامه داده؟!
مطلب جدیدم در ما نگاه: فرهنگ شاد زیستن
نمی دانستم همان روزهای گرم تابستان که وقتی پیاده از دانشگاه به خانه برمی گشتم، از لحظه های استجابت دعایم باشد. اگر می دانستم فرشته های خدا منتظر هستند دعایم را امضا کنند، به آرزوهای بزرگ و بزرگ و بزرگترم فکر می کردم!
مطلب جدیدم در ما نگاه : خوب زندگی کنیم!
جمعه و شنبه مثل هفته های قبل باید فیزیولوژی می خواندم. باید مو به مو حفظ می کردم حتی اگر جملاتش را درک نمی کردم. اما به جای درس خواندن و غر زدن، تصمیم گرفتم کاری را انجام بدهم که دوست دارم. کاری که با انجام دادنش حس نکنم وقتم را، عمرم را و بهترین روزهای زندگی ام را از دست دادم. به جای فیزیولوژی کتاب خواندم و دفتر سوژه هایم را خواندم و نوشتم. امروز صبح هم تو دلم هی به خودم فحش ندادم که چرا نخواندم؟ چرا نخواندم؟! با آرامش و نهایت لذت و بدون غر زدن به کلاس رفتم. همه سرهایشان را داخل کتاب برده بودند و مرور می کردند. پرسیدند:" خوندی؟! " گفتم: " نه! " چشم هایشان گرد شد که یعنی حالا اگه استاد ازت بپرسه چیکار میکنی؟! من هم تو دلم خندیدم و راضی بودم که جمعه و شنبه کارهای مورد علاقه ام را انجام داده ام. یک نمره منفی، ارزش حرص و جوش دارد؟! معلوم است که ندارد. استاد وارد کلاس شد و درس جدید را شروع کرد و لبخند من پت و پهن تر از قبل تر شد. خوش حال تر شدم از تصمیمی که گرفته بودم!
+ ما بیشتر از اینکه نیاز داشته باشیم به دوست داشتن ِ کسی، نیاز داریم کسی ما را دوست داشته باشد.
+ اینایی که به یک نفر دروغ می گویند حتی دروغ کوچک، فکر نکنند کار خیلی گناهی انجام ندادند و همه ش یک گناه کوچک بوده!!! چون وقتی دروغ ِ فرد آشکار شود، شخصی که دروغ را شنیده بود هیچ وقت راحت به کسی اعتماد نخواهد کرد. تا مدتی فکر می کند همه ی مردم به او دروغ می گویند و به همه گمان بد پیدا می کند. مثل حال ِ این روزهای من. اینقدر دروغ شنیدم که حرف خانمی که امروز بهم گفت: " بچه ی کوچکم خانه تنهاست. نوبتت رو به من بده! " را باور نکردم و قبول نکردم. نتیجه اش این شد که الآن حالم از خودم و از همه ی کسانی که فقط دروغ می گویند بهم می خورد.
+ یک موضوع دیگر که شدیدا این روزها اذیتم می کند این است که عادت کرده ایم اطرافیانمان را "خر" ببینیم. وقتی همه را خر می بینیم راحت خرشان می کنیم و حقشان را می خوریم. من هم دیروز تازه فهمیدم، یک سال است که دو نفر من را خر کرده اند و من ِ احمق را بازی داده اند.
+ ما وقتی از درون ِ آدم ها باخبر می شیم دوست داریم سر به نیستشان کنیم. امروز فهمیدم خدا خیلی فوق العاده ست که می تواند کارهای بنده هایش را تحمل کند و ندیده و نشنیده بگیرد. تازه به جای عذاب هی برایمان نعمت هم بفرستد.
+ داشتم یکی رو تو ذهنم به خاطر گناهی که کرده سرزنش می کردم. دعوایی تو ذهنم به راه افتاده بود!!! یکهو یاد حدیث امام صادق(ع) افتادم. ترسیدم. امام صادق (ع) فرمودند: هر کسی را که به خاطر گناهش سرزنش کنید نمی میرید تا خودتان مرتکب آن گناه شوید.
ذهنم را به سکوت خواندم. ترسیدم! گفتم: " به من چه. خدا مگه گناه های تو رو به روت آورده که تو می خوای به روی کس ِ دیگه ای بیاری؟! "
+ کسی که باعث شده بود به همه چیز خوش بینانه نگاه کنم، با رفتارش باعث شد دوباره به همه چیز بدبینانه نگاه کنم! خنده داره نه؟!
مطلب جدیدم در " ما نگاه " : مرده را زنده می کند!
وقتی تو یک جمعی از یک نفر غیبت می کنند، نمی توانم جلویشان بایستم و محکم بگویم: " غیبت نکنید! به ما چه! " چون می ترسم دوستانم ناراحت شوند، می ترسم از من دوری کنند. بارها شده که وقتی خواستیم یک کاری انجام دهیم و حتم داشتم این کار خوب نیست یا گناهه به خاطر دوستانم و به خاطر اینکه از دستشان ندهم قبول کردم آن گناه را انجام دهم. امروز داشتم به این فکر می کردم که من می ترسم دوستانم را از دست دهم ولی این ترس را برای از دست دادن ِ خدا و امام زمانم ندارم! انگار که دوست و خانواده و دیگران برایم مهم تر هستند از داشتن ِ خدا و امام زمان. بعد خیلی هم مطمئن به خودم می گویم: " من تصمیم گرفتم دیگر غمی به غم امام زمان اضافه نکنم. " چقدر مسخره م من!